این مقاله به مقایسهای روششناختی میان طب سنتی و پزشکی نوین میپردازد. اگر چه طب سنتی مختص ایران نیست ولی در این مقاله بیشتر مقایسهها بین طب سنتی ایران و طب نوین انجام شدهاست
دیدگاه پزشکان طب جدید
توصیههای طب سنتی از دو حال خارج نیستند: اول توصیههای قابل آزمون درباره درمانهای گیاهی و دوم توصیههایی که از پایه خرافی و بر مبنای فرضیههای غلط راجع به نحوه کار بدن انسان هستند. پزشکی امروز توصیههای دسته اول را میآزماید تا صحّت و سقم آنها مشخص گردد و در صورت مفید بودن در قالب توصیههای مستقیم تغذیهای و گیاهی؛ یا به صورت تغلیظ شده در داروهای شیمیایی به بیماران تجویز میگردند. اما توصیههای دسته دوم را به کنار میاندازد. در رابطه با دسته دوم به این استدلال توجه کنید که علت ریزش مو را دود کردن سر! عنوان میکند:
«بالا رفتن دمای بدن منجر به از دست دادن قابلیت بخار دودی مبنی بر رویش مو میشود. در اثر تجرّد طولانی بعد از بلوغ جنسی دمای بدن زیاد میشود و این افزایش دما بیشتر در ناحیه سر که قسمت فوقانی بدن انسان است، مشهود است. چرا که همیشه، حرارت و گرما متوجه قسمت بالا میشود. طبق استدلال بعمل آمده، این افزایش حرارت منجر به جوشیدن بخار دودی شده و این بخار که در دمای عادی عامل رویش موست، در افراد مبتلا به این نوع افزایش دما، باعث ریزش موی سر میگردد.»۱
در مقابل در طب عوامانه، در ابتدا میان چهار طبع یا مزاج تمایز قرار داده میشود۲ و بین این طبایع با عناصر اربعه عالم هستی و گردش ستارگان و تناوب فصول سال! بی هیچ دلیلی ارتباطی موهوم برقرار میکنند. به این دو مثال توجه فرمایید:
«خاک از عناصر اربعه مرتبط است با اواخر تابستان، جهت مرکزی، عدد ۵، سیاره زحل، حرکت خنثی، رنگ زرد، مزه شیرین، آواز خواندن، خوشبویی، افسردگی و پشیمانی، طحال، معده، دهان، عضلات و تغییر شکل از مراحل رشدی!»۳
«آب از عناصر اربعه معادل است با سرما زمستان شمال عدد ۶ سیاره عطارد به سمت پایین رنگ سیاه مزه شوری ناله کردن بوی تعفن ترس کلیه مثانه گوش استخوانها و مرحله رشدی ذخیره و انبار!۳»
اینان اعتقاد دارند میتوان صرفاً با نشستن و پیش خود فکر کردن مکانیسم بیماریها را فهمید.۲
هومئوپاتی یکی دیگر از اقسام شبهعلم در حیطه پزشکی است. ساموئل هانمن بنیانگذار این مکتب بدون مدرک معتبری۲ پیش خود اینطور فرض کرد که هر داروی قوی نوع خاصی از بیماری ایجاد میکند۲ و میتوان بیماریهایی را که بطور طبیعی واقع میشوند با تجویز مقداری ناچیز از دارویی که همان بیماری را ایجاد میکند، درمان نمود.۲
عطاریهای طب سنتی دست به آزمون فرضیههای خود نمیزنند و در صورت آزمایش چون روش تحقیق علمی را نمیدانند از گروه شاهد (کنترل۲) استفاده نکرده یا با استفاده از دارونما نتایج تلقین را حذف نمیکنند.۲ چه بسیار پیش میآید که بیماری مبتلا به سرطان به یکی از اینها مراجعه کرده شخص مورد ماساژدرمانی قرار میگیرد. بیمار سرطانی حال بهتری پیدا میکند و گمان میکند که سرطان تخفیف یافته در حالی که این اثر موضعی صرفاً به خاطر تحریک اعصاب پاراسمپاتیک (آرامشبخش) در بدن اوست!
اغلب شیوههای درمانی که حکیمباشیهای دویست سال پیش و پیروان امروزین ایشان تجویز میکنند، هیچگونه تاثیر مفیدی نداشته و حتی در بعضی موارد درمانهای بسیار رایج ایشان مضر و شدیداً خطرناک بودند۲؛ منجمله گرفتن خون از بیمار مبتلا به وبا۲. البته نمیتوان انکار کرد که تجویز گلانگشتانه در درمان خیز و میوه تازه در درمان اسکوربوت قطعاً توصیههایی مفید و بهجا بودهاند و امروزه هم قابل استفاده هستند؛ اما اینها موارد نادری به شمار میآیند.۲
پروفسور روبرت پارک متفکر بزرگ ۷ نشانه هشداردهنده برای شبهعلم معرفی میکند که با اندک دقتی میتوان آنها را در مدعیات اصحاب طب سنتی یافت:
فرار به رسانه: اصحاب شبهعلم، ادعاهای خود را مستقیماً به رسانههای گروهی میبرند. صحت و سلامت علم وابسته به آن است که هر کشف تازه، در ابتدا به همتایان عرضه و توسط ایشان نقد شود. وجود ژورنالهایی دارای مرور همتا دقیقاً برآوردگار همین مقصود است. اصحاب شبهعلم اما این مرحله را دور میزنند و یافتهها و بافتههای خود را مستقیماً به رسانههای عمومی میبرند.۴۵
توطئهاندیشی: اصحاب شبهعلم ادعا میکنند که نهادهای دارای قدرت و ثروت زیادی پشت علم رسمی قرار دارند و با توطئه و حقکشی مانع از ابراز وجود و ارائه یافتههای ایشان میشوند.۴۵
تکیه بر همهمه به جای پیام: شبهعلم بر یافتههای اتفاقی که در اندازهگیریهای علمی وجود دارند (و بهترین نمودار آنها در پزشکی، اثر دارونماست) تکیه میکنند و با ترفندهای آماری سعی میکنند که به جای پیام، همهمه را عمده کنند و به نتیجهگیریهای غیرمنطقی برسند. یافتههای علمی ایشان مبتنی بر تغییرات تصادفی و یافتههای مرزی اتفاقی در مطالعههاست.۴۵
تکیه بر تکنگاری تجربههای شخصی: نقل تجربههای شخصی بهصورت تکنگاری ادعاها، راه زنده ماندن خرافات در عصر علم تجربی بودهاست. از همین روست که میگویند: «کشف بزرگ علم تجربی نه واکسن بودهاست و نه آنتیبیوتیک، بلکه کارآزمایی تصادفی شده دوسوکور بوده است!» در پزشکی مبتنی بر شواهد از «دادهها» استفاده میشود نه از نقل مدعیات فردی. شبهعلم اما افرادی را میآورد تا جلوی ما بنشینند و بگویند که مدعیات آنها را «شخصاً تجربه کردهاند».۴۵
تکیه بر قدیمی و باستانی بودن ادعا: اهالی شبهعلم بر این ادعا تکیه میکنند که صدها و بلکه هزاران سال پیش، باور مورد ادعای ایشان رواج داشته و موردتایید بزرگانی بودهاست و به درست یا غلط از شخصیتهای قدیمی شهیر یا مورد احترام، برای تایید خود نقلقول میآورند.۴۵
کار در انزوا: اصحاب شبهعلم معمولاً در انزوا کار میکنند، شفافیت را برنمیتابند و یافتههای خود را نیز معمولاً در جمع خود و همایشها و رسانههای ویژه خودشان طرح میکنند.۴۵
طرح کردن قوانین تازه برای طبیعت: اصحاب شبهعلم برای آنکه یافتهها و مشاهدههای ادعایی خود را توجیه کنند، «قوانین» تازه و بدیعی را برای طبیعت پیشنهاد میکنند.۴۶
دیدگاه پزشکان طب سنتی
زیستشناسی امروز
در زیستشناسی امروز اعتقاد بر این است که با مطالعه تک تک اجزاء یک موجود زنده و به دست آوردن اطلاعات کافی در مورد رفتار و عملکرد هر جزء خواهیم توانست رفتار و عملکرد موجود زنده را درک کنیم. به همین منظور، روز به روز شاهد مطالعه اجزاء کوچکتر و کوچکتر موجودات میباشیم و مطالعات ما روز به روز بیشتر وارد عالم میکروسکوپی میگردد و مدتها است که زیستشناسی مولکولی در لیست دروس دانشگاهی قرار گرفتهاست. امروز به اندازه کافی اطلاعات در مورد رفتار انواع سلولها داریم و لذا توجه خود را به داخل سلولها متمرکز کردهایم و تحقیقات در این زمینه شکوفا شدهاست. آشکار است که این گونه برخورد موجب شدهاست اطلاعات بسیار با ارزشی در مورد موجودات زنده به دست آوریم. اطلاعاتی در مورد ژنها به دست آوردهایم که بسیار با ارزش هستند. امروز مهندسی ژنتیک این توانایی را دارد که کارهائی روی کروموزومها انجام دهد که دو دهه قبل باور کردنی نبود. متأسفانه این علاقهمندی به مطالعه اجزاء محدودیتهای زیادی را نیز موجب شدهاست و گاه به قول زیستشناس و زمینشناس مشهور فرانسوی آقای رنه دوبوسپانویس ۱ «زیست شناسها دوست دارند بر روی چیزهایی مطالعه میکنند که اصلاً نمیتوان آنها را موجود زنده به حساب آورد».
بروز مشکل نگرشی
مشکلات زیستشناسی امروز هم زمانی شروع میشود که میخواهد اطلاعات حاصل از مطالعه اجزاء را به عملکرد کل (تمامیت موجود زنده) تعمیم دهد. به عنوان مثال، علیرغم اطلاعات خوبی که در مورد عملکرد اجزاء سیستم اعصاب (نرونها، سیناپسها، اکسونها، دندریتها و...) داریم هنوز عملکرد کلی سیستم اعصاب در زمره اسرار است. هنوز متخصصین اعصاب نمیدانند که چگونه نرونها با هم کار میکنند و خود را با کل سیستم تطبیق میدهند. واقعیت این است که اینگونه سوالها اصلاً تا امروز مطرح نشدهاند که جوابی داشته باشند. زیست شناسها با وجود اطلاعات چشمگیری که راجع به اجزاء مختلف بدن دارند هنوز نمیتوانند جواب بدهند که ما چگونه نفس میکشیم، دمای بدنمان را کنترل میکنیم، غذایمان را چگونه هضم میکنیم، چگونه یک زخم التیام مییابد و یا چگونه ذهنمان را بر روی موضوعی متمرکز میکنیم. البته واقعیت این است که هنوز خود ذهن به طرز صحیح تعریف و شناخته نشدهاست. علیرغم پیشرفتهایی که در زیست شناسی سلولی و مولکولی داشتهایم هنوز فرایند تکامل جنین شناخته شده نیست. چه چیزی کنترل میکند که سلولی که تقسیم میشود تبدیل به یک سلول قلب یا ریه گردد؟ این سوالی است که هنوز پاسخ مناسب را نیافتهاست. در حقیقت، زیستشناسهای امروز مشابه مهندسینی هستند که با یک ماشین عظیم روبرو شدهاند که در عین آگاهی به اجزاء این ماشین هنوز سر در نمیآورند که این ماشین چگونه کار میکند و به چه دردی میخورد!
پزشکی امروز نیز رفتاری مشابه زیست شناسی داشتهاست و هرگز انسان را به عنوان یک مجموعه واحد نشناخته است! برعکس، انسان را به اجزائی تقسیم کردهاست و متخصصینی تربیت کردهاست که هر کدام بر روی یکی از این اجزاء تخصص یافتهاست و در مداوا نیز هدف خود را به سلامتی بازگرداندن آن جزء قرار دادهاست بدون آنکه به کل بدن این انسان اهمیت چندانی بدهد. شخصی را برای آسم مداوا میکنند و اگر در حین مداوا متوجه افسردگی وی گردند او را به یک متخصص دیگر ارجاع میدهند بدون آنکه متوجه باشند که این افسردگی نتیجه مداوای خود آنهاست.
از همین رو پرداختن به جزء و فراموشی کل موجب شدهاست که پزشکی رایج نتواند بیشتر بیماریها را درک کند. حتی از توجیه بسیاری از بیماریها عاجز است و جای تعجب هم نخواهد بود اگر نتواند این بیماری را مداوا کند. بیدادی که بیماریهای مزمن در نسل امروز میکنند و از آن جمله انواع سرطانها، بیماریهای اتوایمیونپانویس ۲ همگی درماندگی و ناتوانی بسیار شدید پزشکی رایج را نشان میدهدو اینکه راهی که میرود به ترکستان است.
در بیماری اتوایمیون، سیستم ایمنی بدن مختل میشود و به جای دفاع از بدن شروع به حمله به آن میکند. در درمان این بیماریها پزشکی رایج به کلی دچار مشکل است. ریشه تمامی این ناتوانیها در درجه اول دیدگاه اجزانگری است.
بحران دارو
«ژان روستانپانویس ۳» زیست شناس معروف فرانسوی و عضو آکادمی پزشکی فرانسه در سال ۱۹۶۲ به همه مردم جهان هشدار داد که امروزه سه خطر بزرگ، بشر را به نیستی تهدید میکند و این سه خطر بزرگ عبارتند از: رادیو اکتیویته ناشی از آزمایشهای اتمی، اشعه ایکس و داروهایی که مصرف عالمگیر پیدا کردهاند. ژان روستان خطر سوم را شدیدتر از خطر اول دانست، زیرا عقیده داشت که با اختراع وسایل جدید میتوان از خطرات رادیواکتیویته و اشعه ایکس بطور قابل ملاحظهای کاست، اما جلوگیری از داروهای مضرّ و یا حداقل بیفایده با دشواریهای زیاد روبرو خواهد شد.۷
یک سال بعد پروفسور «ژان هامبورژهپانویس ۴» استاد فرانســوی در کتابی تحت عنوان «اندرزهایی به دانشجویان پزشکی» از دروغپردازیهای صنایع داروسازی سخن گفته و در پایان نوشت:
«نه تنها من، بلکه همه مولفان و استادان عقیده دارند که در اثر مصرف داروهای کنونی، فصل تازهای به نام ـ بیماریهایی که پزشک مولد آنهاست ـ به نام بیماریها افزوده خواهد شد».۸
پروفسور «هری اف. دولینگپانویس ۵» در کمیسیون «طب تجربی و روانشناسی» در یک صد و ششمین جلسه سالانه مجمع پزشکان آمریکایی، ضمن آشکار ساختن اسرار صنایع داروسازی گفت:
«بیشتر نسخه نویسیهای پزشکان، فقط در اثر تلقین نمایندگان کارخانههای داروسازی است نه اطلاعات کافی، و تا مادامی که وضع چنین است و پزشکان کورکورانه به تجویز دارو مبادرت کرده و بیماران مانند خوکچه هندی مورد آزمایش قرار میگیرند و مقصود نهایی سازندگان دارو، پرکردن جیب خویش است، انتظار تغییر وضع را نباید داشت»۹
چنین وضع مصیبتباری ـ یعنی تجویز دارو بدون دانش کافی ـ در کشورهای جهان سوم بیشتر به چشم میخورد. شرکتهای دارویی چند ملیتی، از سال ۱۹۶۰ برای فروش هر چه بیشتر داروهای رنگارنگ و با نامهای مختلف خود به کشورهای جهان سوم، تبلیغات وسیعی را آغاز کرده، و در نتیجه در سال ۱۹۸۰ اعلام شد که هزینه تامین مواد دارویی، نزدیک به نیمی از بودجه بهداشتی کشورهای در حال توسعه را تشکیل میدهند.۱۰
دکتر جلال مصطفوی در کتاب «بررسی طب سنتی ایران و مقایسه آن با طب کنونی جهان» مینویسد:
«متأسفانه تبلیغات بسیار ریشهدار درباره فواید بی چون و چرای داروهای رایج آن چنان در ذهنها رخنه و نفوذ کرده که به نظر محال میآید که حتی استادان بزرگ پزشکی جهان نیز تصور کنند که عوامل درمانی دیگری بتواند جانشین داروهای کنونی شود. زیرا همان طور که قبلاً گفتیم در ذهن پزشکان، فواید و منافع داروها را خیلی بیش از آنچه که حقیقاً هست و زیان آنها را خیلی کمتر از آنچه که هست جلوه دادهاند و از این راه یک تعصب خاصی شبیه ایمان مذهبی در پزشکان به وجود آمدهاست و تا هنگامی که این تعصب علمی وجود دارد، کوچکترین امیدی برای رهایی و نجات از خطرات فاحش داروها نمیتوان داشت.۱۱
بر اساس مطالعات «شورای پزشکی کلیساها» در فیلیپین که در سال ۱۹۸۴ انجام شد، برای چهار نوع ناخوشی تقریباً ساده و بسیار شایع یعنی تب، سر درد، گلو درد و اسهال پزشکان دارو درمانی را به «درمان بدون استفاده از دارو» ترجیــح میدهند. ۱۵۳ پزشکی که در این تحقیق مورد مراجعه قرار گرفتند، تمامی آنها برای تب، ۹۳ درصد آنان برای سر درد، ۸۸ درصد برای گلو درد و ۷۶ درصد برای اسهال دارو تجویز کردند. علاوه براین، نزدیک به یک چهارم آنان گفتند معمولاً اطلاعات دارویی خود را از طریق بروشورهایی که توسط شرکتهای دارویی به همراه نمونههای داروها ارائه میشود، دریافت میکنند و نتیجاً ترجیح میدهند که داروهای جدیدتر و گرانتر را تجویز نمایند.۱۲
پروفسور «استانلی آلستد» گفتهاست: هر پزشگ باید در استعمال داروها کاملاً محتاط باشد. زیرا بعضی مشکلهای شدید دارویی بعد از استعمال چندین ساله آنها به طور ناگهانی آشکار میشود. جریان غم انگیز تالیدومید یکی از مواردی بود که این موضوع را به اثبات رسانید. و نیز این اندرز استاد مزبور را باید همواره به خاطر داشت که «شاید درسی که از حادثه ناگوار مصرف تالیدومید گرفته شد این باشد که تا زمانی که داروهای آزمایش شده و قابل اعتماد قدیمی هستند، نباید از داروهای جدیدی که همان خواص فرآرودههای قدیمی را دارند استفاده نمود و در اوایل حاملکی به هیچ وجه نباید دارویی تجویز شود مگر آنکه کاملاً به مورد باشد».۱۳
بعد از کشف میکروب توسط پاستور، مهمترین کشف تاریخ پزشکی در سال ۱۹۲۸ روی داد که عبارت بود از کشف داروئی به نام پنیسیلین توسط فلمینگ برای از بردن باکتری. این دارو بود، که بعدها عنوان داروی سحرآمیز را یافت. با همین دارو بود که داروسازی پا گرفت و به یک صنعت تبدیل گشت.
مدت زیادی از ورود دیدگاه اجزاءنگری به عرصه طب نگذشته بود که نتایج آن آشکار شد: گلولههای به اصـطلاح سحرآمیز (آنتیبیوتیکها) نه تنها میکروبها را از بین بردند بلکه به سلولها و بافتهای سالم فرد نیز آسیب میرساندند که گاه صدمات جانبی ناشی از این داروها خیلی بیشتر از نفع احتمالی آنها بود. از همان تاریخ معلوم شد که هر داروئی دارای چندین عارضه جانبی است.
تحقیقات اخیر داروسازی عمدتاً بر این نقطه تمرکز یافتهاست که هر داروئی را که برای عضو مشخصی تجویز شدهاست، به اندام هدف برساند و به اصطلاح هدف گیری داروها بهتر باشد یعنی داروئی که مثلاً برای کلیه تجویز میشود مستقیماً به کلیه برود و.... البته در کتاب قانون ابن سینا(ره) در بحث از داروهای ضد سنگ کلیه شرح چگونگی تنظیم یک نسخه ضد سنگ که چگونه باید دارو به اندام هدف برسد بخوبی توضیح داده شدهاست. این مطلب تازهایی نیست و قرنها قبل دانشمندان طب سنتی آنرا میشناخته و به آن عمل میکردند.
بارها ادعای موفقیتهای پزشکی رایج در ریشه کنی بیماریهائی مانند وبا، تیفوئید و سلّ که حدود یک صد سال قبل موجب مرگ تعداد بیشماری از انسانها میگشتند، مطرح شدهاست. زمانی بود که هر خانوادهای در انتظار از دست دادن لااقل یکی از فرزندان به دلیل ابتلاء به یکی از بیماریهای فوقالذکر بود. لیکن، اینکه ریشه کنی این بیماریها به خاطر پیشرفت پزشکی رایج باشد، گاه زیر سوال رفتهاست. یکی از مطالعات اخیر بر روی تاریخچه بیــماریهای عــفونی توســط مک کیوآنپانویس ۶ انجام گرفتهاست. نتیجه مطالعات وی نشان میدهد که افول و کاهش میزان مرگ و میر ناشی از بیماریهای عفونی در طی دو قرن گذشته به سه دلیل بودهاست.
این سه دلیل به ترتیب اولویت عبارتند از:
بهبود تغذیه و ترویج فرهنگ تغذیه صحیح در تمام دنیا و خصوصاً کشورهای توسعه یافته.
رعایت بهداشت و دور نگاهداشتن عوامل بیماری زا از محیط و کمک دولتها بدین منظور.
کنترل موالید که منابع موجود خانواده بجای تقسیم شدن بر روی چند بچه، برای تعداد کمتری مصرف میشود و نیز والدین وقت بیشتری دارند تا صرف خانواده بکنند.
نتیجه دیگری که مطالعات مک کیوآن نشان میداد این بود که پزشکی رایج و فلسفه آن رل چندان مهمی در کنترل و ریشهکنی بیماریهای عفونی نداشته است! واقعیت مهم این است که طبق اسناد موجود، بیماریهای عفونی واگیر (اپیدمیک) که موجب مرگ تعداد بیشماری از انسانها شدند قبل از کشف آنتی بیوتیک و واکسیناسیون و نیز قبل از به بازار آمدن آنها، یا خود ریشه کن شده بودند و یا شــدت خود را از دست داده بودند. یکی دیگر از مطالعات جالبی که توسط روبرت جی. هاگرتیپانویس ۷ گزارش شدهاست نشان میدهد که در مبارزهای که علیه بیماریهای گوناگونِ مهاجرینِ فقیر به آمریکا انجام گرفتهاست، علیرغم بکارگیری بهترین امکانات پزشکی رایج، موفقیت قابل ملاحظهای عاید نشدهاست. نتیجه این که پزشکی رایج به تنهائی توانائی کافی برای تغییر الکوی بیماری ندارد. مهمترین قابلیتی که برای پزشکی میتوان قائل شد توانائی آن در موارد اورژانس و کمکهای اولیه است.
ادعای قیّومیّت بهداشت جامعه از طرف طب جدید
جالبتر اینکه با وجود این همه ناتوانی و آسیب رسانی ناشی از فلسفه محدودش، پزشکی رایج خود را قیم مسائل مربوط به بهداری، بهداشت و درمان انسانها میداند و هر روش دیگری را که با دیدگاه آنها همساز نباشد رد میکند. مثلاً، عطّاری را که میتواند با داروهای گیاهی خود (که قدمت علمی و تجربی بیش از چند هزار ساله دارد) که اغلب عوارض جانبی کمتری نیز نسبت به داروهای شیمیائی دارند شارلاتان و اُمُل فرض میکند! آن شکستهبند تجربی را که دانستههایش را سینه به سینه از نسلهای قبل فراگرفتهاست و بهتر از اکثر متخصصین ارتوپدی دانشگاه رفته شکسته بندی میکند به جرم عدم تحصیل در سیستمِ دیدگاهِ محدودِ پزشکی رایج، رد میکند و کار دیگری را غیر علمی! میداند.
در پارهایی از موارد پیش میآید که این روشهای به اصطلاح غیر علمی بعد از سالها مخالفت پنهان و آشکار بالاخره توسط دفتر و دستک پزشکی مورد قبول قرار میگیرد (مانند طب سوزنی و هومیوپاتی و...) لیکن بلافاصله خود را سردمدار آن روش اعلام میکنند و قانونی به تصویب میرسانند که اجازه مداوا در آن روشها فقط به پزشکی رایج تفویض شود.
طب سنتی و نگرش آن
طب سنتی، که طب تکمیلی، طب کل نگر، طب جانشین یا طب غیر رسمی هم خوانده میشود، انواعی از نظامهای درمانی را در بر میگیرد که نقطه اشتراکشان اختلاف با طب رسمی (اجزاءنگر) است.
علایم بیماری در طب تکمیلی فاقد آن معنایی هستند که در طب رسمی دارند. اینگونه علایم، نشانههایی فسادانگیز تلقی نمیشوند که به محض پیدا شدن باید مورد تهاجم قرار گیرند، بلکه چراغهای راهنمایی شمرده میشوند که به وســـیله آنها میتوان به وجود ناهماهنگیها، آسیب پذیریها و حالتهای مزاجی بیمار پیبرد و با استفاده از همین علایم، نحوه بهبودیابی او را دنبال کرد.
در طب تکمیلی، با بیمار به مثابه یک فرد برخورد میشود و علاقه چندانی به جنبههای آماری و هنجارهای جمعیتی وجود ندارد، بلکه این خود فرد است که موضوع مطالعه طبیب است. مثلاً ضربان ضعیف نبض ممکن است در یک مزاج امری عادی و در نوعی دیگر علامت یک بیماری باشد. سلامتی عبارت است از حد اعلای کارکرد درست دستگاههای بدن و طول عمر یک فرد.
بعلاوه از آنجا که تمامیّت یک فرد موضوع مرکزی معالجهاست و نه صرف بیماری او، بنابراین هیچگونه دلیل عملی و یا فلسفی مثلاً در جهت جدا پنداری روح و جسم اقامه نمیشود. در نتیجه، شیوه زندگی، وضع فکری، خلق و خو، توان، حالت یا ساختار بدن، همه و همه، به همان اندازه نشانههای جسمی، در تشخیص بیماری حایز اهمیت است.
شگفت این است که طب جدید نیز، ریشههایش از سرچشمههای همین طب سنتی آب میخورد که از طریق جالینوس که در قرن دوم پس از میلاد میزیست به ما منتقل شدهاست. لیکن طی ۱۵۰ سال اخیر، ـ بخاطر ورود دیدگاه فلسفی دکارتی ـ طب جدید راه خود را بکلّی جدا کرده و به سمت تعریفی از اصول تخصصی (بر خورد خاص با هر بیماری) گام بر داشتهاست. از نظر طب جدید هر خللی در سلامتی شامل مجموعه ویژهایی از علایم است که تحت عنوان بیماری خاصی تعریف میشود و درمان دقیق آن به وضعیت خاص همان بیماری بستگی دارد. و این روش، در تقابل آشکار با روشهای طب بقراطی است که عدم سلامت را آسیب پذیری حاصل از عدم توازن درونی فرد میدانست و درمان کامل را فقط از طریق باز گردانیدن توازن ـ تعادل بین اخلاط چهارگانه ـ به کمک قابلیتهای شفایابی خود فرد ممکن میساختند.
شیوه بر خورد تخصصی تنها در قرن گذشته بود که توانست پس از جدالی سخت سلطه خود را بر قرار کند. این جنگ و جدال با شکلی طنزآمیز پایان گرفت و داروهای جدید از همان گیاهان عطّاران به دست آمد. نتایج قابل تامل آسپرین، دیژیتالیس، کینین، و تریاک، سنت گرایان را با اصولشان، اما بدون بیمار تنها گذاشت! نظامهای سنتی طب در سراسر دنیای نو به طور موثری از دور خارج شدند. گرایش به طب سنتی فقط در دهه ۱۹۶۰ و بیشتر به سبب معلوم شدن این موضوع بود که پزشکی نوین پر هزینهاست و عوارض جانبی دارد، بوجود آمد. بعلاوه روشن شد که بسیاری از حالتهای مزمن مانند کمر درد و تصلب شرایین را، که به شیوه زندگی نسبت داده میشوند، میتوان به روشهای ملایمتر و یک پارچهتر طب تکمیلی واگذار کرد.
مردم و طب سنتی
اما چرا مردم نزد متخصصان طب تکمیلی میروند؟ به علل اعتقادی؟ به خاطر تبلیغات؟ یا فقط بخاطر آن که از هر دری ناامید باز گشتهاند؟ در سال ۱۹۸۰ در هلند، بررسی در این زمینه بعمل آمد که نشان داد ۴۰ درصد از بیمارانی که نزد متخصصان طب تکمیلی رفته بودند، قبلاً به علت همان بیماری تحت درمان ناکافی و ناموفق پزشکان طب جدید قرار داشتهاند. این نظریه، ضمن تحقیقی تحت نظر دولت استرالیا، تایید شد، که نشان داد این احتیاج است، و نه ایمان که مردم را به این درمانگاههای غیر رسمی میکشاند. اگر موضوع همین باشد، میتوان انتظار داشت که بیماران اتاقهای انتظار متخصصان طب سنتی، سرخوردگان مداوای طب رسمی باشند.
مطالعاتی که به منظور ارزشیابی طب سنتی صورت گرفته نشان دادهاست که این روش، در معالجه کوتاه مدت بیماریهایی که معمولاً به آن میپردازد، دست کم به اندازه طب رسمی، موفق بودهاست. برخی بررسیها نیز نشان داده که طب سنتی، در مهار دراز مدت این حالتها موفقیت بیشتری داشتهاست.
کاربرد صحیح و خردمندانه طب سنتی میتواند مانع هدر رفتن بسیاری از منابع مالیِ نهادهای درمانی شود و تختهای خالی بیمارستانها را افزایش دهد. پیش از آنکه مداخله خطرناک و به لحاظ درمانی پر هزینهای نیاز باشد، میتوان با استفاده از روش پیشگیری مانع بروز بیماری شد.
بهداشتی نبودن، عرضه داروهای طب سنتی بصورت فلهایی و... از موارد دیگری است که طب جدید با دست آویز قرار دادن آنها و به بهانه شیوع بعضی بیماریها از این طریق در مقابل اشاعه طب سنتی ایستادگی کردهاست.
«امریکاییها شاید ثروتمندترین ملت جهان باشند اما الزاماً سالمترین آنها نیستند.
بسیار اتفاق افتادهاست که هیئتهای اعزامی از غرب از مشاهده همزیستی انسانها با حیوانات در میان قبایل افریقایی یا جنوب امریکا به هراس افتادهاند. این مردم در آبی شستوشو میکنند و گاهی از آن مینوشند که بارها حیوانات در آن ادرار کردهاند. و با این وصف سالم و تندرست میمانند
بیان این مطالب منجر به این نوع نتیجهگیری نمیباشد که ما نیز از بهداشت و توسعه روی بگردانیم! و زندگی را به همان حالت بدوی ادامه دهیم. ولی میتوان پی برد که زندگی سالم در این جهان بستگی زیادی به هماهنگی با نظامات حاکم بر این عرصه دارد تا به بهداشت و شناخت میکروب و باکتری.
«بعنوان مثال: باکتریهای موجود در روده حیوان و انسان، که اکثراً نه تنها بسیار مفید هستند بلکه وجود آنها بسیار حیاتی است و خوب میدانیم که وجود همین باکتریها است که موجب جذب غذا در روده میشود و همین زندگی مشترک این باکتریها و سلولهای رودهاست که فرایند جذب غذا را عملی میسازد و باز هم در این رابطه همپاس هست که هم روده به زندگی خود ادامه میدهد، هم باکتریها و در نهایت هم انسان».
بهتر است بشر همچون گذشته به ادرار و اسهال اخلاط و... و ادامه همپاسی فکر کند تا به کشتن و از بین بردن. چرا که در طول تاریخ طب جدید هم مشاهده شدهاست که هر چه سهم آنتیبیوتیکها در درمان بیماریها افزایش مییابد، یا میگرو ارگانیسمها سمجتر میشوند و یا میگروارگانیسمهای جدیدی وارد عرصه تحدید حیات بشری میگردند! و متعاقباً انسانی که در محیطهای پاستوریزه زندگی میکند در مقابل کوچکترین عاملی بیمار میشود.
با این اوصاف، هر کسی میتواند با مقایسهایی منطقی به دست آوردهای هر دو بینش طبی واقف گردد. طب ســـنتی به معنای اخص همان روشی اســت که پیشینیان ما ـ ابن سینا(ره)، رازی(ره) و... ـ دنبال میکردند و بر پایه مزاج شناسی استوار بود. تشخیص و معاینه با روشهای معمول طب جدید و ارائه نسخههایی مشتمل بر گیاهان دارویی! بدون آشنایی کافی و لازم از مزاج بیمار، روش غلط دیگری است که اکثراً در این سالها دنبال میشود.
